|
شنبه 27 آبان 1391برچسب:, :: 18:41 :: نويسنده : مــهــنــاز و رضــــا
به عشق بودنت ، عشق را دوست دارم
به عشق بودنت ، با تو بودن را دوست دارم
به عشق بودنت ، فرياد زدن را دوست دارم
مي خواهم فرياد بزنم تا دنيا دنياست و
اسمان بالاي سرماست
به عشق تو زندگي كردن را دوست دارم
شنبه 27 آبان 1391برچسب:, :: 1:46 :: نويسنده : مــهــنــاز و رضــــا
کاش میدانستی که درون قلبم خانه ای داری تو که همیشه
آنرا با شفق می شویم و با آن میگویم که تویی مونس
شبهاي دلم کاش میدانستی باغ غمگین دلم بی تو تنها
شده است و گل غم به دلم وا شده است کاش میدانستی
كه درون قلبم باتبشهای عشق هم صدا هستی تو .کاش
ميدانستي كه وجود تو و گرمای صدایت به من خسته و
اشفته حال زندگي ميبخشد كاش ميدانستي میدانستی...
کاش می دانستی خيلي دوست دارم مهناز
ماه که بالا مي آيد تو نوشته مي شوي، با تمامِ بودنت :
که پيشاني ات ماه بود چشم هايت، خورشيد خنده هايت،
چکاوک نارنج زار. ماه که مي رود آفتاب مي شود باد
ميآيد کاغذهايم را ... تو را با خود مي برد. مي شود ماه
را با دست هايت نگه داري، غروب نکند؟ مي خواهم درها
و پنجــره ها را چفت کنم و تــو را براي هميشــه بنويسم
جمعه 12 آبان 1391برچسب:, :: 18:4 :: نويسنده : مــهــنــاز و رضــــا
برایت آسمانی خواهم کشید
پر از ستاره های همیشه نورانی
تو در کنار من
روی ابرها من غرق آنهمه مهربانی
اگر کلمه دوستت دارم قيام عليه بندهاي ميان من و توست
اگر کلمه دوستت دارم راضي کننده و تسکين دهنده
قلب هاست
اگر کلمه دوستت دارم پايان همه جدايي هاست
اگر کلمه دوستت دارم نشانگر عشق راستين من به توست
اگر کلمه دوستت دارم کليد زندان من و توست
پس با تمام وجود فرياد ميزنم
دوستت دارم مهناز
عاشقت خواهم ماند بی آنکه بدانی ...
دوستت خواهم داشت بی آنکه بگویم ...
درد دل خواهم گفت بی هیچ کلامی ...
گوش خواهم داد بی هیچ سخنی ...
در آغوشت خواهم گریست بی آنکه حس کنی ...
در تو ذوب خواهم شد بی هیچ حرارتی !!!
این گونه شاید احساساتم نمیرد...
|